برادر زاده م 5 سالشه،زنگ زده بهم میگه:عمو جون! گفتم : جون عمو ...! گفت: کی میخوای بیای خونه ما ...؟! گفتم: همین روزا میام عزیزم .چطور ..؟! گفت: اَه! گفتم: چیه عزیزم چرا ناراحتی ؟! دوست نداری بیام ..؟! گفت: اگه اومدی یه قولی بهم میدی ؟! گفتم: بگو عزیزم حتما ..! گفت: قــــــولِ قول ؟! گفتم: آره فدات بشم قول میدم ... گفت: قول میدی اومدی خونه مون خرگوشی که تازه خریدم رو نخوری ...؟! من :|
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان راهزن خاطره ها و آدرس mostafamf225.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.